ماهیان قرمز و سینمای ایران

ماهیان قرمز و سینمای ایران

* [ad_1]

ایسنا/اصفهان اگر از نظرگاه فرهنگ و هنر به ماهی‌های قرمز بنگریم، رَد آن‌ها از زمان‌های دورتر و در دامنه‌ای بسیار گسترده‌تر یافتنی است که از حضور پررنگ و اثرگذار این ماهیان در تاریخ ایران حکایت دارد.

ماهی‌ قرمز با آن رنگ شاد و سرزنده‌اش که هنگامۀ طلوع و غروب خورشید را به یاد می‌آورد، با چموشی و بی‌قراری‌اش در تنگ بلوری و با دهان نمکینش که انگار مدام سرودی شیرین و امیدبخش را زمزمه می‌کند، همواره در فرهنگ نوروزی ما پیام‌آور شور زندگی و کوشیدن و کار بوده است.

همین ماهی‌های ریزه‌میزه مخصوصاً در سال‌های اخیر به یکی از بحث‌های نوروزی ما ایرانیان بدل شده‌اند. امروزه، گفت‌وگوهای متعددی در خصوص ماهی‌های قرمز و از دیدگاه‌های مختلفی چون تاریخی و فرهنگی، حقوق حیوانات، زیست‌محیطی، بهداشتی و پزشکی و حتی مذهبی در جامعه شکل گرفته است. به‌دنبال همین مسائل گوناگون، گروهی از مردم عادی یا برخی نخبگان به کنار گذاشتن ماهی‌های قرمز از سفرۀ هفت‌سین تأکید دارند.

بااین‌حال، دل‌کندن از این ماهیان زیبا و ناآرام آسان نیست. هنوز هم بسیاری از ما ایرانیان اولین مهمان نوروزی‌مان همین ماهی‌های کوچک و پرشیطنت هستند. یا اگر خود ماهی قرمز را نگذاریم، طرحی، نقشی، مجسمه‌ای از خود ماهی یا هر آنچه برایمان نمادی از این موجود پرجنب‌وجوش باشد، بر سر سفره ‌می‌گذاریم.

به‌ نظر می‌رسد همین مسئله در بازتاب روزافزون ماهی در هنرهای دستی گوناگون تأثیر مهمی گذاشته است. فقط کافی است که در روزهای نوروزی به میدان نقش جهان یا بازارچه‌های کوچک و رنگ‌به‌رنگ بهاری سر بزنیم تا ببینیم هنرمندان نصف جهان با سفال و فلز و شیشه و پارچه و آینه چه ماهی‌ها یا چه طرح‌هایی از این جاندار پوینده خلق کرده‌اند.

اگر از نظرگاه فرهنگ و هنر به ماهی‌های قرمز بنگریم، رَد آن‌ها از زمان‌های دورتر و در دامنه‌ای بسیار گسترده‌تر یافتنی است که خود، حکایت از حضور پررنگ و اثرگذار این ماهیان در تاریخ ایران دارد. ماهی‌های زبل و سرخ و سفید همه‌جا هستند. ردپای آن‌ها را در تاریخ نقاشی و تصویرگری، طراحی کارت‌پستال‌، عکاسی، صنایع دستی، ترانه‌سرایی و جهان موسیقی، شعر و ادبیات داستانی و دنیاهای دیگر نیز می‌توان پیدا کرد.

یکی از این هنرها که ماهی‌های قرمزش با حافظۀ جمعی همۀ ایرانیان پیوند خورده است، بدون تردید دنیای خیال‌انگیز و پراعجاز هنر هفتم است. ماهی‌های قرمز سالیان درازی است که در تنگ هفت‌رنگ سینما به گردش‌ درآمده‌اند. آن‌ها در برخی آثار سینمایی ما پرنقش‌تر و ماندگارتر ظاهر شده‌اند و انگار خودشان یکی از بازیگران فیلم‌اند! این بامزه‌های شوریده که برای خودشان آرتیستی شده‌اند، غالباً راوی ماجراهایی هستند که با جهان کودکان، زنان و مردان رنجکش، فقر و نداری، رؤیاها و غصه‌های معصومانه سرشته‌اند.

وقتی «ماهی» مبارز سیاسی می‌شود

«ماهی» به کارگردانی و نویسندگی زنده‌یاد کامبوزیا پرتوی یکی از نخستین و معروف‌ترین این آثار در سینمای بعد از انقلاب است. این فیلم پرتوی نامدار که در سال ۱۳۶۶ شمسی تولید شد و جایزۀ معتبرترین جشنوارۀ فیلم کودک و نوجوان دنیا، یعنی «جیفونی» را کسب کرد، از زندگی دو پسرک می‌گوید. «ماهی» برشی از زندگی دو پسرک سربه‌هوا و شرور و آرزومند است که هر دو از خانواده‌هایی تنگدست هستند.

اتفاقات فیلم «ماهی» در دوران رژیم شاه سیر می‌کند. جنب‌وجوش نوروزی آخر سال همه‌جا دیده می‌شود. حاجی فیروز در حال آوازخواندن و کرشمه و پایکوبی است. زن و مرد حسابی سرگرم خریدهای شب عید هستند. مردم در کوچه‌های خاکی با چوب و سطل‌های آب به جان فرش‌های قرمزشان افتاده‌اند.

در این میانه که هرکس مشغول کاری است، دو پسرکِ داستان برای به‌دست‌آوردن یک ماهی قرمز عید به مبارزه‌ای طولانی وارد می‌شوند؛ به‌طوری که به‌جز لحظات پایانی این اثر ۷۰ دقیقه‌ای، تمام فیلم به کشمکش آنان اختصاص دارد. ماهی قرمزی که دو پسربچه به‌خاطرش به آب و آتش می‌زنند، در اصل از آنِ زن و شوهری بوده که وسط اتوبوس شهری تنگ ماهی‌شان می‌شکند و جرأت نمی‌کنند بین خرده‌شیشه‌ها دست ببرند و ماهی را نجات بدهند.

بین مسافران یکی از پسرها که مدرسه نمی‌رود و دستیار خیاطی است، شهامت می‌کند و ماهی را می‌گیرد. بعد با دست بریده‌ و خونی از اتوبوسی که به‌خاطر شلوغ‌کاری مردم توقف کرده، پیاده می‌شود و ماهی را در جوی آب می‌اندازد. زن و شوهر با وجود اینکه اتوبوس برایشان می‌ایستد، بی‌خیال ماهی می‌شوند. و پسرک هم دیگر سوار نمی‌شود تا ماهی کوچک را که بسیار به چشمش زیباست، دوباره از جوی بگیرد و برای خواهرش به خانه ببرد.

وقتی پسرک دنبال کیسۀ پلاستیکی است تا ماهی کوچک را از نو صید کند، پسربچۀ دیگری که در اتوبوس بوده و از ماجراها خبر دارد و دلش پیش ماهی است، زودتر از او آن را به دست می‌آورد و فرار می‌کند. فیلم «ماهی» از اینجا تازه شروع می‌شود و در نهایت ماهی به دست همان پسرک اول می‌رسد که شجاعت کرد و برای نجاتش آن را از بین خرده‌های شیشه برداشت.

در این اثر خاطره‌انگیز، ماهی قرمز نماد انسان مبارزی می‌شود که نباید به‌خاطر مخالفت و انتقاد از شاه مملکت گرفتار زندان و شکنجه باشد. این را وقتی می‌فهمیم که پسرک داستان، ماهی را به خانه می‌برد و سر سفرۀ هفت‌سین می‌گذارد. مادر خانواده که همسر یکی از مخالفان حکومت پهلوی است و مدت‌هاست شوهرش در زندان به سر می‌برد، از دیدن ماهی گرفتار در تنگ دلش می‌گیرد.

زن خانه به یاد شوهرش می‌افتد و از پسر خود می‌خواهد که به نیت آزادی پدر ماهی را در آبی روان رها کند. بچه‌های خانه برایشان سخت است که از ماهی رقصان در تنگ دل بکنند، اما به یاد پدر به حرف مادر گوش می‌دهند. ماهی آزاد می‌شود و به‌خاطر زلالی نیت بچه‌ها پدر در همان شب عید از زندان شاه آزاد می‌شود و به خانه برمی‌گردد.

«بادکنک سفید» و روایت دل‌شکستگی و دل‌خوشی

جعفر پناهی در سال ۱۳۷۳ فیلمی در حال و هوای نوروزی و ماهی هفت‌سین ساخت که نه‌فقط در ایران و جشنوارۀ «فجر» دیده شد، بلکه با حضور در جشنواره‌هایی، چون «کن»، «توکیو» و «سائوپولو» نمایندۀ مهمی شد که نوروز را از قاب سینمای ایران به جهانیان معرفی می‌کرد.

«بادکنک سفید» برای بسیاری از ما ایرانیان و نسلی که تماشای تلویزیون و رفتن به سینما بزرگ‌ترین تفریحشان بود، اثری فراموش‌نشدنی است. این اثر که فیلم‌نامه‌اش از عباس کیارستمی فقید، مرد ماندگار سینماست،‌ شاید برای ما مردم اصفهان از جنبه‌ای دیگر نیز آشنا باشد. از آنجا که آیدا محمدخانی، بازیگر دختربچۀ فیلم بارها به اصفهان آمده و در جشنوارۀ فیلم کودک و نوجوان نصف جهان، هم جایزه گرفته و هم داوری کرده است.

به‌هرروی، این فیلم با معصومیت‌های کودکانه و نداری یک خانوادۀ محجوب ایرانی عجین است و لحظاتی قبل از موقع تحویل سال را نشان می‌دهد. «بادکنک سفید» ۹۰ دقیقه است و می‌شود گفت به همین اندازه تا زمان تحویل سال نو مانده است. دختری کوچک و دبستانی در تمام این مدت در رؤیای ماهیِ سفید و سرخی است که در دکان پیرمردی مهربان دیده، اما پول خریدنش را ندارد.

مردم در سراسر فیلم «بادکنک سفید» در تکاپوی جشن نوروز هستند. مردی سرخوش و دوچرخه‌سوار، مردی که شادی آرامش‌بخشی از رسیدن بهار دارد، مدام در رفت‌وآمد است و ترانۀ فولکلور و جنوبی «دِریا موجِن کاکا» را می‌خواند. یک دسته معرکه‌گیر با مارهایشان هنرمندی می‌کنند که با خریدهای رنگ‌به‌رنگ شب عید به خانه‌ برگردند. سربازی که کیلومترها دور از خانواده‌اش است، یک جعبه شیرینی ساده و تخمه‌های ارزانی خریده است که بتواند نوروز را در پادگان و با دوستانش جشن بگیرد.

دخترک فیلم در همین میانه دست و پا می‌زند، اشک می‌ریزد و التماس مادرش می‌کند، حتی به برادر بزرگ‌ترش قول و قرارهایی می‌دهد تا پول خرید ماهی قرمز و محبوبش را به او بدهند. مادر خانواده حاضر نیست به او پولی بدهد، چون دم عیدی هزار و یک خرج و گرفتاری دارند. خرید ماهی برای این خانوادۀ تنگدست، خرج اضافی است، مخصوصاً به این دلیل که حوض قشنگ و و پرآب وسط حیاطشان ماهی‌های کوچک بسیاری دارد، تا جایی که همسایه‌ها می‌آیند و از این حوض برای سفره‌شان ماهی می‌گیرند.

وقتی به دختربچۀ سرتق و گریان می‌گویند که همین ماهی‌های حوض برای سفرۀ عید خوب است، با حسرت از ماهی قشنگی می‌گوید که در بازار دیده است. ماهی قرمز و سفیدی که دیده در نظرش تپلی‌تر و بامزه‌تر است و باله‌ها و دم‌هایی دارد که رقصش را در آب زیباتر می‌کند، اما ماهی‌های حوض خانه این‌طوری نیستند. بعد از کلی لابه و واسطه‌شدن برادر بزرگ‌تر پیش مادر، دخترک پول را به دست می‌آرود، اما از روی سربه‌هوایی گمش می‌کند. «بادکنک سفید» ماجرای غصه و تلاش دخترک است تا پول را پیدا کند و ماهی دلخواهش را بخرد.

ماهی قرمز در «بادکنک سفید» راوی احساسات آدمی است؛ آدمی که مخصوصاً در ایام کودکی زود دلش می‌شکند و زود دل‌خوشی را پیدا می‌کند. «بادکنک سفید» روایتی از فقر و زندگی بخورونمیر است و به‌خوبی بازتاب می‌دهد که مشکلات اقتصادی چطور به‌آسانی بزرگ‌ترها را بی‌صبر و طاقت و خلقشان را تنگ می‌کند و چطور بچه‌ها را به گریه می‌اندازد. آن هم برای ماهی ریزه‌میزه‌ای که در اینجا نمادی از ساده‌ترین، کوچک‌ترین و دم‌دست‌ترین خواسته‌های آدمی است.

کودکان کار در قلب «آواز گنجشک‌ها»

«آواز گنجشک‌ها» محصول ۱۳۸۶ فیلم خاطره‌انگیز دیگری است که در جشنواره‌های «فجر»، «برلین»، «آسیا پاسیفیک» و «دمشق» به نمایش درآمد و سهمی مهم از جوایز سینمایی داشت. «آواز گنجشک‌ها» بدون تردید فیلمی برای آب، آسمان، باران، درخت، پرندگان و مخصوصاً ماهی‌های قرمز است، آن هم در اثری که نوروزی نیست. فیلم به‌درستی بازتاب‌دهندۀ این موضوع است که ماهیان قرمز برای اینکه خود را به دنیای فرهنگ و هنر ایران‌زمین برسانند، پا را از سفرۀ هفت‌سین هم فراتر خواهند گذاشت.

این فیلم به کارگردانی و نویسندگی مجید مجیدی پرآوازه است و در حدود ۹۰ دقیقه روایت می‌شود. فیلم چند روز از زندگی مردی است که با زن و سه بچۀ قد و نیم‌قدمش، دو دختر و یک پسر، در حاشیۀ شهر و در مزرعۀ شترمرغ کارگری می‌کند. بعد از گم‌شدن یا فرارکردن یکی از شترمرغ‌های مزرعه اتفاقات کوچک و بزرگی را پشت‌سر می‌گذارد که در میانۀ همۀ آن‌ها دغدغۀ اصلی‌اش تأمین هزینۀ زندگی‌شان، به‌ویژه خریدن سمعک برای دختر مدرسه‌ای‌ و ناشنوایش است.

در «آواز گنجشک‌ها» هم‌زمان با زندگی مرد، روزمرگی‌ها و دل‌مشغولی‌های پسر دبستانی او را نیز می‌بینیم. پسرک با بچه‌های هم‌سن‌وسال خودش رؤیایی کودکانه‌ در سر دارد؛ رؤیایی که برآمده از تنگدستی آنان و سختی معیشت در خانواده‌هایشان است.

آب‌انبارِ متروکه‌ای در نزدیکی محل زندگی‌شان است که پسرها قصد دارند دستی به آن بکشند، در آن ماهی قرمز عید پرورش بدهند و بعد بفروشند تا به‌قول خودشان میلیونر شوند. برای اینکه بتوانند ماهی‌های ریز و به‌خصوص چند شاه‌ماهی قرمز بخرند و نگهداری کنند، اول باید سخت کار کنند. پسربچه‌ها بعد از کلی چانه‌زدن با خانواده‌هایشان و رنج و کار زیادی که به‌خاطرش دستان کوچکشان پوست‌پوست و خونین می‌شود، ماهی‌های قرمز را می‌خرند، اما به‌خاطر پیشامدی که بچه‌ها و مخاطبان را همه با هم غصه‌دار می‌کند، آن‌ها را از دست می‌دهند.

ماهیان قرمز در «آواز گنجشک‌ها» گویی نماد تمام آن رؤیاها و آرزوهای آدمی هستند که دیر و پرزحمت به دست می‌آیند و تلخ و زود از دست می‌روند. فیلم روایتگر داستان ماهیانِ سرخ و سپیدرنگی است که هنوز برای فروش به بازارهای نوروزی نیامده‌اند، اما در پناه کارگرانی که شاید کودکان کار باشند، مدت‌ها زندگی می‌کنند و با رنج و کوشش نگهداری می‌شوند. ماهی‌های قرمز تا به خانه‌هایمان برسند، سر سفره‌های هفت‌سین ما بنشینند و گوشه‌ای از خاطرات نوروزی و خیالات کودکان و حتی آدم‌بزرگ‌های ما بشوند، داستان‌ خودشان را دارند.

 گفت‌وگوهای مردم کوچه و بازار دربارۀ ماهیان قرمز تا بحث‌های جدی‌تری که در باب آن‌ها و دیگر نمادها و مناسک وابسته به فرهنگ نوروز در جامعه شکل می‌گیرد، بدون تردید بازتاب‌دهندۀ اهمیت این آیین نزد مردم است. و نشان از این مسئله دارد که نوروز آیینی کهنه نیست که مردم سالی یک بار سفره‌اش را پهن و تا سال بعد جمع کنند.

نوروز آیینی کهن است که در دیاری پُرقدمت ریشه دارد. مردم هرساله سفره‌اش را با اشتیاق می‌چینند و به بحث و اندیشیدن  در سمبل‌ها و رازورمزهای آن نیز علاقه‌مندند. چنان‌که هنرمندان بسیاری نه‌فقط یک روز و یک فصل که در تمام چهار فصل سال در این آیین درنگ می‌کنند و در آثار هنری خود، چون قلمرو سینما بازتاب می‌دهند.

انتهای پیام

[ad_2]

Source link

اخبار مرتبط